معنی جواب های
حل جدول
هوی
عربی به فارسی
پاسخ دادن , جواب دادن , از عهده برامدن , ضمانت کردن , دفاع کردن (از) , جوابگو شدن , بکار امدن , بکاررفتن , بدرد خوردن , مطابق بودن (با) , جواب احتیاج را دادن () جواب , پاسخ , دفاع
ضرب المثل فارسی
از ضرب المثل های شیرین فارسی
فرهنگ عمید
[مقابلِ سؤال] پاسخ،
آنچه در مقابل خطاب، دعا، اعتراض، آزمون، معادلۀ ریاضی، یا نامه گفته و نوشته میشود،
(اسم مصدر) [مجاز] جبران،
(ادبی) استقبال،
* جواب دادن (گفتن): (مصدر لازم) پاسخ گفتن، پاسخ دادن،
* جواب شافی: پاسخ قاطع،
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاسخ، راهحل،
(متضاد) پرسش
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به ایتالیایی
risposta
لغت نامه دهخدا
بی جواب. [ج َ] (ص مرکب، ق مرکب) آنکه قابل جواب نباشد. (آنندراج). بی پاسخ و غیرمقبول. (ناظم الاطباء). سخن که نتوان آنرا جواب گفت. (یادداشت بخط مؤلف):
عین صواب و مسئله بی جواب.
سعدی.
خجالت میکشم از نامه های بی جواب خود
که بار خاطر آن رخنه ٔ دیوار میگردد.
صائب (از آنندراج).
فرهنگ معین
(اِ.) پاسخ، آن چه پس از حل مسئله یا معادله به دست می آید، (اِمص.) جبران، تلافی، نتیجه آزمایش یا آزمون. [خوانش: (جَ) [ع.]]
فرهنگ واژههای فارسی سره
پاسخ
کلمات بیگانه به فارسی
پاسخ
فارسی به عربی
جواب، عداد، إِجابَه
معادل ابجد
28